پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۸ - ۱۱:۲۳
۰ نفر

محمد جواد زمان‌آبادی: مرز میان دستگیری و نیازمند‌‌پروری به اندازه یک تار مو است

گاهی این‌چنین می‌شود که به‌واسطه لطف شما و احساس ترحم‌تان‌، به‌جای ماهیگیری یاد دادن‌، ماهی به‌دست نیازمندان می‌دهید و به‌جای حمایت منطقی‌، نیازمند‌پروری
می‌کنید.نمونه‌های آن‌هم زیاد است؛ از انعام اضافی و نابه‌جا تا شیرینی بچه‌ها و ماهیانه غیرقانونی. کمی منصفانه به قضیه نگاه کنید. احساس را کنار بگذارید و به قانون احترام بگذارید.

دیروزی‌تر‌: سنگینی خودتان را حفظ کنید. هرچه دارید، شاید در نگاه خودتان بزرگ است. این پیمانه ذهنی شما شاید در مقابل پیمانه دیگری استکان باشد در مقابل تشتی پر از آب. نیکوکاری‌تان را مادی فرض نکنید که شاید مادیات شما در مقابل ذهنیات دیگران، اتفاقی بس کوچک باشد.

گاهی اجازه بدهید دیگران خود به اندازه دارایی‌شان از زندگی لذت ببرند. گاهی تلاش کنید عاداتی سخت را که به اشتباه لطف نامیدیم‌شان، از ذهن پاک شود. گاهی سعی کنیم به جای پرورش نیازمند، ثروت را به ذهن و فکر دیگران وارد کنیم.

دیروزی‌تر‌: امروز پس از مدت‌ها، طبق دستور بانوی آشپزخانه بر آن شدم تا سری به دکان مرغ‌فروشی بزنم تا تعدادی مرغ برای مطبخ تهیه کنم. با شور و اشتیاقی خاص، مشغول برانداز مرغ‌ها که به‌طور ماهرانه‌ای چیده شده بودند، شدم و فارغ از قیمت، چند‌تایی انتخاب کردم.فروشنده عزیز زحمت کشیده و بسته بندی(!) را کشید و گفت: «۱۳۰۰۰‌تومن»!
پول را دادم و از دکان بیرون شدم، اما فکر این‌که ۴‌عدد مرغ ۱۳۰۰۰‌تومان، مرا بس آزرده خاطر ساخت(!) و به افکاری غم‌انگیز وا‌داشت.

تا این‌که به درب منزل رسیدم و بانو در بر من گشود و با مهربانی مرغ‌ها‌ را از من بربود و بر مطبخ برد.شب شد و بانو مشغول سفره گسترانی گشت. دیس‌ها‌ پی‌در‌پی رو به سفره در حرکت بودند، در آن میان سه‌تکه مرغ هم‌چون سه‌تکه برلیان خوش‌تراش خود‌نمایی کرد!
(جاتون خالی!) بانو دیس برنج را به ضرب‌شستی ربود و غذایی کشید و تعارف به خوردن کرد، از همان ابتدا که دو چنگال بر‌می‌داشتم در فکر آن اتفاق بودم، تکه بزرگی از مرغ برای بانو و لقمه‌ای برای خود کشیدم.

بانو دلیل را جویا شد، به او گفتم هر آن‌چه بر من گذشت و او نیز از روی همدردی با من تکه‌مرغ را بر جای نهاد و هردو رو به «کته ماست» آوردیم.پس از صرف غذا زنگ در به صدا در‌آمد، رفتگر خودرویی(آشغالانسی!) بود و در‌خواست ماهیانه کرد. بانو پیشنهاد خدا‌پسندانه‌ای داد و گفت: این مرغ‌ها‌ قسمت این بندگان خداست، بستان و به آن‌ها بده و هیچ مگوی!

طبق معمول اطاعت امر کردم و به‌جز ماهیانه ۴‌ظرف تک‌مصرفه!‌(یک‌بار‌مصرف) حاوی همان غذا‌ها‌ را بردم تا به آن‌ها بدهم و خود را از عذاب وجدان رهایی داده و روح خویش از این بند برهانم.پس از سلام و احوالپرسی رفتگر عزیز با آن لهجه گیرایش پس از گرفتن پول گفت: «پول بده! مرغم شد غذا؟ ما خودمون بهتر از اینا می‌خوریم» و رفت!!!

حرف‌های او هم‌چون پتکی بر مغز و تیری بر قلب بر من نشست، تا جایی که در یک آن به مطبخ باز‌گشتم و هم‌چون تارزان(!) بر مرغ‌ها‌ی پخته‌شده فائق آمدم!باشد که پلیدی بر وجدان چیره گردد و شکم از غذا انبوه!

امروزی‌تر‌: تلاش در جهت بهبود وضعیت زندگی دیگران، اتفاقی سفارش شده و مورد تاکید در دین ماست. در ایران قدیم نیز دستگیری و کمک به نیازمندان جزو اتفاقاتی بوده است که به کرات در میان مردم رواج داشته، اما خط میان دستگیری و نیازمند‌پروری گاهی چنان باریک می‌شود که خودمان هم فراموش می‌کنیم که کارمان اشتباه است.

با به‌کار بردن الفاظی شبیه به «‌با این 1000‌تومن نه من بیچاره می‌شم و نه این پولدار» یا «‌چه فرقی می‌کنه، من اگه این پول رو ندم یکی دیگه می‌ده» و یا « با این پول  یه نفر امشب با پول بره پیش زن و بچه‌اش؟ حالا تو اسمشو بذار گدایی»؛ خود را از وضعیتی که باعث به‌وجود آوردنش خودمان هستیم، مبرا نکنیم.

نتیجه این‌گونه رفتارها را هم به دفعات دیده‌اید. چهارراهی که در هر قدمش یک‌نفر دست نیاز به سمت‌تان دراز کرده و آماری که از تعداد بالای آمار نیازمندان خبر می‌دهد. اگر هربار با دیدن یک نیازمند جلوی پنجره خودرو، به جای نچ‌نچ و تاسف به این موضوع فکر کنید که شاید درآمد بالای این کار به‌واسطه دلسوزی بیش از حد مردم باعث این اتفاق بوده است، خط میان دستگیری و نیازمندپروری را به‌خوبی متوجه خواهید شد.

مدرن‌تر‌: یکی دیگر از انواع اشتباهاتی که به غلط وارد مرام ایرانی‌ها‌ شده، انعام دادن و در اصطلاح عامیانه «شیرینی بچه‌ها‌ رو دادن» است. وارد کارواش که می‌شوی از کارگری که آب روی ماشین می‌ریزد تا کسی که دستمال می‌کشد و قبض پارکینگ می‌گیرد، تقاضای انعام دارند.

تعمیرگاه ماشین که می‌روی از اوستای کار تا پنچرگیر و شاگرد روغنی انعام می‌خواهند. خرید میوه و سبزی و ماست و نوشابه، اتفاقا کارگران میوه‌فروشی و بقالی را هم متوقع کرده است. خود ما هم اگر در کار آزاد باشیم، از مشتری انتظار شیرینی داریم. رفتگر که انصافاً کارش از همه این‌ها‌ سخت‌تر است هم هر ماه تقاضای ماهیانه می‌کند و به‌رغم علم به این موضوع که کارش غیرقانونی است و کار ما غیرقانونی‌تر، این روال هم‌چنان ادامه دارد و ادامه دارد.

موخره‌: چند روز پیش مطلبی در یکی از روزنامه‌ها‌ی قدیمی‌ پیدا کردم که مقدمه‌اش این بود‌: «گرچه اخذ وجه از شهروندان توسط عوامل کارمندی یا کارگری شرکت تحت هر عنوان ممنوع بوده و در صورت مشاهده اخذ وجه، موضوع باید در دفتر پیمانکار لحاظ شود و جرایم سنگینی را به دنبال دارد، اما بسیاری از شهروندان هم داوطلبانه ماهیانه رفتگران را پرداخت می‌کنند.

البته در قانون صراحتاً بیان شده کارکنان، کارمندان و کارگران که با این کارفرمایان فعالیت می‌کنند، حق دریافت هیچ وجه نقدی را ندارند». این نمونه، بارزترین اتفاق درباره موضوع پرونده این شماره همشهری‌زندگی است. یعنی با علم به اشتباه، کار اشتباه انجام شود و تبلیغ شود واز آن به‌عنوان فعالیتی انسان‌دوستانه نام برده شود.

هرچند همکاران رسانه‌ای خودمان این مطلب را نوشته بودند، اما واقعیت قضیه این است که برای رسیدن به حد مطلوب باید تعارف را کنار گذاشت و بر اساس قانون به روند فعالیت‌ها‌ ادامه داد. از سال‌های گذشته تلاش زیادی در حال انجام است تا مشکلات مربوط به دریافتی‌ها‌ی غیرقانونی توسط زحمتکشان رفتگر از در منازل برطرف شود. بر اساس قانون مصوب، هیچ کدام از شهروندان تهرانی برای جلوگیری از سوء‌استفاده‌ها‌ی احتمالی نباید مبلغی تحت‌عنوان ماهیانه به این افراد پرداخت کنند و در صورت مشاهده، کارگران باید در مقابل قانون پاسخگو باشند.

این قانون آن‌جا رنگ‌و‌بوی واقعیت می‌گیرد که شهروندان تهرانی هم همگام با مدیران شهری برای برطرف کردن این ایراد اخلاقی تلاش کنند. ذکر این نکته لازم است که بر صحت و سلامت اخلاقی کارگران شهرداری واقف هستیم و به کار آن‌ها هم شک نداریم، اما نوع رفتار شهروندان در مواجهه با اتفاقات این‌چنینی کار را به‌جایی رسانده است که گاهی من هم به‌عنوان یک خبرنگار بابت هر مطلبی که می‌نویسم از سردبیر خود تقاضای انعام و پاداش دارم!

همشهری زندگی

کد خبر 90064

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز